جدول جو
جدول جو

معنی متغیر گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

متغیر گردیدن
(فُتَ)
متغیر گشتن. دگرگون شدن حال کسی یا چیزی: همچون از وی پرسی گوید من نه آنم که تو دیدی، و او همان است، لکن حالش متغیر گشت. (کشف الاسرار ج 2 ص 544). بر دوستی پادشاهان اعتماد نشاید کرد و بر آواز خوش کودکان غره نباید بود که آن به خیالی متبدل و این به خوابی متغیر گردد. (گلستان) ، خشمگین شدن
لغت نامه دهخدا
متغیر گردیدن
جزیدن، خشمگین گردیدن
تصویری از متغیر گردیدن
تصویر متغیر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِ کَ دَ)
متغیر گرداندن گردانیدن،. دگرگون ساختن، خشمگین کردن: ترکان... همواره تقبیح صورت نظام الملک در خلوت میکرد تا سلطان را نیز بر او متغیر گردانید. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 33)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحیر گردیدن
تصویر متحیر گردیدن
خیره گشتن هاژ ماندن مات شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاثر گردیدن
تصویر متاثر گردیدن
سنهیدن، اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغیر گرداندن
تصویر متغیر گرداندن
جزاندن، خشمگین گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار